ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
ما خدائی را میجوئیم که آب روانست، و تخم هستی ما، آنرا شب و روز مینوشد، تا بروید و درفرازش، خوشه بینش شود، وتا ازمکیدن این آب، تخم هستی ما، بروید و دراین گیتی بهشت ازما برآید، و سراپایمان، خنده شود. تا ازخنده وشاد شدن، گوهرما و اوباهم، زیباشود، تا باهم اصل زیبائی باشیم. ما خدائی را میجوئیم که درهم به پیچیم، مانند پیچه به تنه درخت، تا باهم، اصل زیبائی و هم آهنگی وجشن و بینش باشیم. جائی ترس و بیم هست، که خدا و انسان، همآغوش و جفت و آمیخته باهم نیستند. از بریدگی خدا ازانسان، زشتی و بیم درگیتی، پیدایش می یابد. انسان، زشت می شود، چون دراین بریدن، گناهکارمی شود، و خدا، زشت می شود، و میترسد که صورت خود را بنماید و ازانسان، زشت تصویر گردد. هنگامی خدا از انسان، بریده می شود، خدا، تبدیل به خالق ومعبود، و انسان، تبدیل به مخلوق وعبد می شود، و دیگر، «یارهمدیگر» نیستند، و با این بریدگی ازهم، زشتی ودوزخ، پیدایش می یابد، که پیکر یابی «بیم وترس» است، وهردو ازهم میترسند وازهمدیگر میگریزند. یکی منکرخدا میگردد، تا ازاو، آزادی بیابد، و دیگری، قدرت انحصاری میطلبد، تا انسان را بزنجیروبند بکشد. هنگامی خدا از انسان بریده و پاره کرده شد، و ناهمسرشت شدند، گناه و بیم و دوزخ، پیدایش یافت. آنگاه خدا، از دنیا بریده شد، دنیا زشت وفانی شد، و بهشت ازدنیا، تبعید گردید، ونیازبه ایمان آوردن به غیب بود. آنگاه که خدا را ازانسان بریدند، انسان دررنج و کین ورزی هبوط کرد وگناهکارشد، و خدا، محکوم به خودپرستی وقدرتپرستی و انحصارکردن قدرت به خود شد.